|
|
|
یا ملجا العاصین |
... |
حضرت موسی -علیه السلام - برای حاجتی به همراه بنی اسرائیل، دسته جمعی ، شروع به دعا نمودند.اما از استجابت خبری نشد!
وحی آمد : “موسی! در جمع بنی اسرائیل که دست دعا به آسمان برداشته و چشم امید دوخته اند، یک گناهکار است.موسی! به خاطر او که خبرچین است دعای تو و دعای کسانی که با تو همراهند را مستجاب نخواهم کرد.” حضرت موسی -علیه السلام –عرضه داشت : “بار خدایا ! او را معرفی نما تا از بین خود بیرونش نمائیم مگر دعایمان مستجاب گردد.” وحی آمد : موسی! من شما را از خبرچینی نهی کرده ام، آن گاه خود خبرچینی نمایم!” پس همگی توبه نمودند و خداوند دعایشان را مستجاب نمود. بحار الانوار ج 72 ،ص268
(برگرفته از کتاب شب های بی قراری نوشته دکتر سید محمد بنی هاشمی،ص 24)
موضوعات: خدا, استغفار, عبادت, حاجت
[جمعه 1395-04-04] [ 07:17:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
چگونه با خدا حرف بزنیم یا برایش نامه بنویسیم |
... |
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدینشاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و بسیار بسیار انسان فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر می افتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامهای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا به امیر المومنین توسل جویم و از فقرم به او شکایت برم؟
سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامهای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم. به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامهای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان «نامهای به خدا» نگهداری می شود. مضمون نامه: بسم الله الرحمن الرحیم خدمت جناب خدا! سلام علیکم اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:«و ما من دایه فی الارض الا الله رزقها؛ هیچ موجود زندهای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است» من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین. و در جای دیگر قرآن فرمودهاید: «ان الله لا یخلف المیعاد؛ مسلما خدا خلف وعده نمیکند» بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم: – خانهای وسیع – همسری زیبا و متدین – یک خادم – یک کالسکه و سورچی – یک باغ – مقداری پول برای تجارت لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید. مدرسه مروی – حجره شماره ۱۶ – نظرعلی طالقانی نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم میکند و با خودش میگوید: حتما خدا پیدایش میکندو به مدرسه بازمیگردد. فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباریها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت. ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدینشاه میاندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی میفرستد و نظرعلی را به کاخ فرامیخواند.
وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و میگوید: «نامهای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم» و دستور میدهد همه خواسته های نظرعلی یک به یک اجرا شود.
موضوعات: بدون شرح, محاسبه اعمال, داستانک, ارامش و اطمینان خاطر, خدا, یادگاری, امر به معروف و نهی ازمنکر, طلبه
[شنبه 1395-03-29] [ 08:25:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|
|
ما چه می کنیم؟ |
... |
یک نفر بود که پنهانی کارهایی انجام میداد پوتین ها را واکس می زد، ظرف ها و گاهی لباس های کثیف بقیه را می شست. یک نفر هم، همواره اعتراض می کرد و به دیگران سفارش می کرد آن فرد پنهان کار را پیدا کنند. قبل از آن که او را پیدا کنن مجروح شد و رفت خیلی زود فهمیدیم فرد پنهان کار خود او بود.
مشهد خَیّن،روایت های کوتاه از شهدای منطقه عملیاتی نهر خَیّن، ص46
شادی روح همه شهدای اسلام صلوات
موضوعات: ارامش و اطمینان خاطر, شهید, خدا
[سه شنبه 1395-01-24] [ 10:21:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|