|
|
|
حریم چادر |
... |
چادر سرش میکنه ولی 10 سانت از روسری براق و خوش رنگش رو بیرون میزاره… . ⚠️سعی میکنه رنگش با رنگ ساق ها و احیانا انگشترش ست باشه…. ???? ☝️انگاریادمون رفته که چادر سر میکنیم تا زیباییهامون دل پسری رو نلرزونه…
⚠️ چادر سرش میکنه ولی کرم ضد افتابی که توش کرم پودر داره و یه خط چشم نازک و یه مرطوب کننده لب (به قول خودش بی رنگ) همیشه باید همراش باشه… ???? ????کی رو گول میزنی؟؟؟؟؟؟
⚠️چادر سر میکنه ولی همیشه تو خیابون در حال خندیدن و دویدن و شوخی کردنه…که بگه من چادریم ولی ببین چقدر باحالم!
⚠️چادر سرش میکنه ولی بوی اسپری خوش بو کننده اش از زیر چادر به مشام میرسه… ????وقتی میگی تو چرا؟
⚠️میگه زود بوش میپره!!! ⚠️میگه دیگه عرف همین شده…مشکلی نداره!!!
⚠️چرا بعد ازدواج مراعات هایی که زمان قبل از ازدواجمون تو نوع پوششمون میکردیم، کمتر میشه؟!! ❓چرا دیگه مچ دستم میاد بیرون اهمیت نداره؟ ❓چرا به این ادما امر به معروف نمیکنیم؟
میبینم حتی خودمم گاهی میخوام به اطرافیانم نشون بدم که اگرچه یه دختر چادری هستم ولی … ????زیبام… . ????خنده رو هستم… . ????خوش اندامم دقت که بکنی همه ی این کار های بالا رو واسه همین انجام میدیم.. . ????که به اون بیحجابه به قول خودمون، بگیم که فقط تو خوشگل نیستی!با چادر هم میتونم زیبا و فریبنده باشم…!!!!!! ❓ولی چه نیازیه؟ . ????بزار فکر کنه تو کچلی… . ????بزار خوشحال باشه که از تو بهتره… . ????همونی باش که باید باشی… . ????تو به خاطر نوع تفکر یا افرین گفتن یه عده چادر سر نمیکنی… . ????برای اینکه زیبا باشی سر نمیکنی. . ✔️چادر میپوشی که سیاهیش ، تو رو در حاشیه نگاه ها قرار بده نه مرکزشون. میشه تمیز و مرتب بود ولی زیبایی ها رو پوشوند…نمیشه؟
✅سعی کنیم رضایت امام زمان رو به دست بیاریم…اینکه آقاجون ما رو تحسین کنن مهمه و لا غیر.
????✨اللهم عجل لولیک الفرج✨????
به نقل از فاطمه عنبریان
موضوعات: بدون شرح, خانواده, ارامش و اطمینان خاطر, التماس دعا, اطاعت, خدا, حجاب, تشکر, گناه, امر به معروف و نهی ازمنکر, جامعه, طلبه, ما حاضریم
[یکشنبه 1395-07-04] [ 05:19:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|
غيرت شوهرش كجا رفته؟ |
... |
از دوستان و آشنايان شهيد ابراهيم امير عباسي مي گويد: «پسرم الان 28 سالش هست. آن روز كه با هم ابراهيم را ديديم، سال 1361 بود و پسرم هفت سال داشت. سوار ماشين بوديم كه من ابراهيم را در پياده رو ديدم. آخرين باري كه ديده بودمش بود. شنيده بودم ازدواج كرده است. سريع از ماشين پياده شديم. رفتم جلو و خيلي گرم شروع به احوال پرسي كردم. پسرم هم با ابراهيم دست داد و حالش را پرسيد. چند جمله اي بيشتر ردوبدل نكرده بوديم كه يك دفعه ديدم صورت ابراهيم سرخ شد. انگار از چيزي ناراحت شده باشد، رويش را برگرداند به طرفي ديگر. برگشتم يك نگاهي انداختم، ديدم زني بدحجاب و لاابالي، با سر و وضع ناجوري جلوي يك كيوسك تلفن ايستاده است. صداي ابراهيم مرا به خود آورد. داشت با ناراحتي مي گفت: «غيرت شوهرش كجا رفته؟ غيرت پدرش كجاست؟ غيرت برادرش كجا؟» بعد هم رو كرد به آسمان و با حال عجيبي گفت: «خدايا ! تو شاهد باش كه ما حاضر نيستيم چنين صحنه هايي را در اين مملكت ببينيم. مبادا به خاطر اينها به ما هم غضب كني و بلا بفرستي روي سرمان». [حالا] 21 سال از آن روز مي گذرد. پسر من هنوز جمله به جمله آن حرف ها را به خاطر دارد و هنوز هم تحت تأثير همان يك برخورد با ابراهيم است».
منبع: كليد فتح بستان، سعيد عاكف، ص 24.
به نقل از http://sepahanshahr.kowsarblog.ir/
موضوعات: شهید, حجاب, امر به معروف و نهی ازمنکر, جامعه
[دوشنبه 1395-04-21] [ 12:17:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|
|