نسیمی از تجارب
لطفا شما هم تجارب خود را در قالب نظر برای استفاده بنویسید




ذکر روز


ذکر روزهای هفته



حدیث روز


حدیث موضوعی



شادی حلال


مهدویت امام زمان (عج) مهدویت امام زمان (عج)

 
  بعد از تذکر، اگر به ما جواب دادند، چه کنیم؟ ...

مثلا داری امر به معروف و نهی از منکر میکنی، طرف میگه به تو مربوط نیست… میدونی باید چی بهش بگی..؟؟ -اینا سوال و جوابای آماده، حفظشون کن و تمرین شون کن.

فقط یادت باشه، ما تذکر را در حین حرکت میدیم. توقف نمیکنیم. می گیم و میریم.

این جوابها را هم، در حال عبور، با آرامش به شخص گناهکار میگیم و رد میشیم.

- آزادم –> بله؛ آزادی که گناه می کنی؛ اگر بنده خدا بودی گناه نمی کردی.

- به تو مربوط نیست –> به خدا که مربوط است، من دستور خدا را گفتم.
- شما چه کاره هستید –> دوست شما؛ مأمور خدا.
- مزاحم نشو –> توصیه به نیکی مزاحمت است؛ خیر خواهی مزاحمت است؟.
- برو به کار خودت برس –> در حال حاضر مهمترین کار من همین است؛ چون خدا امر کرده.
- به خودم مربوط می شود –> به خدامربوط نمیشود؟. اینجا محیط اجتماع است، به همه مربوط می شود.
- لازم نیست ما را امر به معروف کنید –> اما خدا لازم می داند.
- مملکت صاحب دارد –> صاحب مملکت مرا امر کرده. یا چون حساب و کتابی هست من یادآوری می کنم.

- گناه من یک مسئله شخصی است –> گناه شخصی هم مخالفت با خداست و باید ترک شود.
- دوست دارم این کار را می کنم –> اما خدا دوست ندارد شما چنین کاری را بکنید.
- قلب آدم پاک باشد این کارها مهم نیست –> آدم گنهکار قلب پاک ندارد. گناه قلب را آلوده می کند.
- نیازی به نصیحت ندارم –> کسی که خطا می کند نیازمند نصیحت است.
- دیگران بدتر از ما هستند –> این مجوز گناه شما نیست . هر کسی باید پاسخگوی عمل خود باشد.
- تعصب نداشته باش –> چرا نسبت به پروردگارم تعصب نداشته باشم.
- ما گرفتار شده ایم –> ولی همیشه امکان بازگشت وجود دارد مهم این است که زنده ای و فرصت داری.

به نقل از رویا دهقانی فیروزآبادی

موضوعات: بدون شرح, بردفرهنگی, نمونه سوال, التماس دعا, سخنی از بزرگان, یادگاری, همنشین, عبادت, کوثر بلاگ، کوثر نت, امر به معروف و نهی ازمنکر, جامعه, طلبه, دنیا
[جمعه 1395-04-25] [ 07:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سلام نفتی ...

یکی از بزرگان می گفت :
ما یک گاری چی در محلمان بود که نفت می برد و به
او عمو نفتی می گفتند .
یک روز مرا دید و گفت :
حاج آقا سلام . ببخشید خانه تان را گاز کشی کرده اید ؟
گفتم : بله !
گفت : فهمیدم , چون سلام هایت تغییر کرده .
آقا می گوید : من تعجب کردم , گفتم : یعنی چه ؟!
گفت : قبل از اینکه خانه ات گاز کشی شود ،
خوب مرا تحویل میگرفتی . حالم را می پرسیدی .
همه ی اهل محل همینطور هستند .
هرکس خانه اش گاز کشی می شود دیگر سلام علیک
او تغییر میکند .
این آقا که از بزرگان است فرمود :
من فهمیدم سی سال سلامم بوی “نفـــت” میداد .
عوض اینکه بوی “خـــدا” بدهد .
سی سال او را با اخلاق اسلامی تحویل گرفتم ولی
خیال میکردم اخلاقم اسلامی است .
در حقیقت ، حال که خانه را گاز کشی کردم ،
ناخودآگاه فکر کردم ، نیازی نیست دیگر به او سلام کنم .


یادمان باشد ، سلاممان بوی نیاز ندهد .
هرکس را برای خودش بخواهیم ، نه جایگاهش ،
نه موقعیتش ، و نه ثروتش و نه ..

به نقل از زینب شاکر اردکانی

موضوعات: داستانک, سخنی از بزرگان, خدا, استغفار, کوثر بلاگ، کوثر نت, جامعه, دنیا
 [ 07:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  راه بدست آرودن توفیق نماز شب ...

موضوعات: ارامش و اطمینان خاطر, التماس دعا, سخنی از بزرگان, نماز, دنیا
[شنبه 1395-04-19] [ 12:07:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ثواب عظیم ...

موضوعات: التماس دعا, سخنی از بزرگان, استغفار, دعا
 [ 12:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  زیرکی آقا ...

موضوعات: رهبرم سید علی خامنه‌ای, نمونه سوال, ارامش و اطمینان خاطر, سخنی از بزرگان
 [ 11:59:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ایده ای قابل توجه برای امر به معروف و نهی از منکر ...

یه موتور گازی داشت
که هرروز صبح و عصر سوارش میشد
و باش میومد مدرسه و برمیگشت .
یه روز عصر …
که پشت همین موتور نشسته بود
و میرفت
رسید به چراغ قرمز .
ترمز زد و ایستاد !!
یه نگاه به دور و برش کرد
و موتور رو زد رو جک
و رفت بالای موتور و فریاد زد : الله اکبر و الله اکــــبر …
نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب . اشهد ان لا اله الا الله …
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید
و متلک مینداخت
و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد
که این مجید چش شُدِه!؟
قاطی کرده چرا!!
خلاصه چراغ سبز شد
و ماشینا راه افتادن
و رفتن .
آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید ؟
چطور شد یهو ؟
حالتون خوب بود که !
مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت
و گفت :
“مگه متوجه نشدید ؟
پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود
که عروس توش بی حجاب نشسته بود
و آدمای دورش نگاهش میکردن .
من دیدم
تو روز روشن
جلو چشم امام زمان داره گناه میشه
. به خودم گفتم چکار کنم؟
که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !”
همین
خاطرات شهید مجید زین الدین

موضوعات: محاسبه اعمال, داستانک, سخنی از بزرگان, شهید, گناه, امر به معروف و نهی ازمنکر, شهید مجید زین الدین, شب عروسی
[پنجشنبه 1395-03-13] [ 11:35:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  روز خود را چگونه آغاز میکنید؟ ...

موضوعات: صلوات, سخنی از بزرگان, روز
[سه شنبه 1395-03-04] [ 10:05:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  روز مقاومت،ایثار و پیروزی گرامی باد ...

موضوعات: سخنی از بزرگان, خرداد, امام خمینی رحمة الله علیه
[دوشنبه 1395-03-03] [ 05:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت